جدول جو
جدول جو

معنی خورد رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

خورد رفتن(گَ دَ)
از میان رفتن سرکج و زیادتی یک سوی جامه کم کم با دوختن تا مساوی طرف کم عرض تر گردد. (یادداشت مؤلف) ، از منفذ جسمی مایعی عبور کردن چنانکه روغن بر اثر مالیدن بر تن کسی، آب یا شیرۀ برآمده و تنیده از مرغی یا گوشت بهنگام پخت بار دیگر در جسم مرغ یا... درآمدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواب رفتن
تصویر خواب رفتن
به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن
کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ شُ دَ)
به خود بالیدن. خودستائی کردن. رجوع به قورت انداختن شود
لغت نامه دهخدا
(غَلْ / غِلْ کَ / کِ دَ)
در تداول، کلنجار رفتن. سروکله زدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ تَ)
بیرون رفتن. رجوع به خارج شدن شود. از منزل یا شهر یا مملکت بیرون شدن
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
خدر شدن. (زمخشری). بیحس شدن. سنگین و خدر شدن عضوی از اعضای تن. (یادداشت بخط مؤلف).
- به خواب رفتن پای، خواب رفتن پای. (یادداشت بخط مؤلف).
- خواب رفتن پای، خفتن پای. بیحس شدن آن بر اثر نرسیدن خون. سر شدن. کرخ شدن. (یادداشت بخط مؤلف).
- در خواب رفتن پای، خواب رفتن پای.
، خوابیدن. خفتن. بخواب شدن. در خواب شدن
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ گِ رِ تَ)
عیب گرفتن. عیب جویی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَدَ)
به خوردن مشغول شدن. (یادداشت مؤلف) : جرم، خوردن گرفتن جرامه خرما را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ اَ کَ دَ)
اظهار کبر نمودن. بخود بالیدن. تکبر کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوردرفتن
تصویر نوردرفتن
کلنجاررفتن سر و کله زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
بفاصله ای بعید رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب رفتن
تصویر خواب رفتن
بخواب فرورفتن خواب شدن 0، بیحس شدن (پایا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود رفتن
تصویر فرود رفتن
داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به خواب رفتن، خوابیدن، کرخ شدن، بی حس شدن (دست، پا و)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
Trot
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trotter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
दौड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
দৌড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
เดินเร็ว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
kukimbia haraka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
hızlı yürümek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
트로트하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trot
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
לרוץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
бігати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
berlari kecil
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
draven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trottare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
trotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
小跑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
truchtać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
traben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
рысь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دور رفتن
تصویر دور رفتن
دوڑنا
دیکشنری فارسی به اردو